کد مطلب:41787 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:146

کاتب عایشه











طلحه را مروان به ضرب تیر كشت. و زبیر، پس از آنكه سخن رسول خدا(ص) را كه به وی فرموده بود: ای زبیر! همانا تو با علی پیكار خواهی كرد، حال آنكه تو ظالم به او هستی به یادش آوردم، از شیندن این گفتار به خود آمد و از سپاه دشمن كناره گرفت.

و اما عایشه كه رسول گرامی، وی را از فرجام این سفر ترسانده و از آن برحذر داشته بود، سخن آن حضرت را به او یادآور شدم. به اندازه ای پشیمان گشنت كه انگشتهای دست خود را به دندان می گزید! (همانجا) كاتب خود عبیدالله نمیری را به حضور طلبید و گفت:

بنویس از عایشه دختر ابی بكر به علی بن ابی طالب.

كاتب گفت: قلم بر نگارش این جمله نمی گردد. عایشه پرسید: چرا؟ پاسخ داد كه علی بن ابی طالب اول شخص جهان است. از این رو باید نامه به نام او آغاز شود. عایشه گفت: پس بنویس:

به علی بن ابی طالب از طرف عایشه دختر ابی بكر.

اما بعد: همانا من از خویشی و پیوند تو با رسول خدا غافل نیستم و از تقدم و پیشی تو در اسلام باخبر و به موقعیت خطیر و خدمات و كارایی تو نزد رسول گرامی نیك آگاهم. چیزی كه مرا به اینجا كشاند همانا خیرخواهی و طلب اصلاح بین

[صفحه 346]

فرزندانم (مسلمین) است. پس اگر تو از این دو مرد (طلحه و زبیر) دست برداری، من با تو جنگی ندارم!.

این كلمات، اندكی از بسیاری بود كه برایم نوشته بود. اما من كلمه ای در پاسخ وی نگفتم و جواب او را تا هنگام قتال به تاءخیر انداختم (تا آنجا پاسخی مناسب بیابد).

از آنجا كه خداوند خیر و خوبی را برای من مقدر فرموده بود بر آنان پیروز شدم و آنگاه عبدالله بن عباس را به جای خود در بصره گذاشتم و خود رهسپار كوفه شدم. در آن زمان غیر از شام (كه تحت نفوذ و قلمرو معاویه بود) همه بلاد نظم یافته بود و كارها بر وفق مراد بود....

در اینجا حضرت نامه خود را با ذكر شرارتهای معاویه و مخالفتهای او ادامه می دهد تا می رسد به شرح نبرد صفین. آنگاه نامه خود را با داستان تاءسف بار خوارج نهروان پایان می دهد. از آنجا كه ما بخشهایی از این حوادث را در فصل بعدی از روزهای نبرد آورده ایم ، دیگر بر پی گرفتن و نقل و ترجمه آن بخش در اینجا ضرورتی نمی بینیم.

قال علی (ع):... فاما طلحه فرماه مروان بسهم فقتله و اما الزبیر فذكرته فول رسول الله (ص): انك تقاتل علیا و انت ظالم له.

و اما عائشه فانها كان نهاها رسول الله (ص) عن مسیرها فعضت یدیها نادمه علی ما كان منها....

و كانت عائشه قد شكت فی مسیرها و تعاظمها القتال فدعت كاتبها عبیدالله بن كعت النمیری فقالت: اكتب: من عائشه بنت ابی بكر الی علی بن ابی طالب فقال:هذا امر لایجری به القلم. قالت: و لم؟ قال: لان علی بی ابی طالب فی الاسلام اول و له بذلك البد فی الكتاب. فقالت: اكتب الی علی بن ابی طالب من عائشه بنت ابی بكر.

اما بعد: فانی لست اجهل قراتبك من رسول الله (ص) و لا قدمك فی الاسلام و لا غناك من

[صفحه 347]

رسول الله (ص) و انما خرجت مصلحه بین بنی لاارید حربك ان كففت عن هذین الرجلین، فی كلام لها كثیر فلم اجبها بحرف و اخرت جوابها لقتالها فاما قضی الله لی الحسنی، سرت الی الكوفه و استخلفت عبدالله بن عباس علی البصره فقدمت الكوفه و قد اتسقت لی الوجوه كلها الا الشام....[1] .

[صفحه ]

351



صفحه 346، 347، 0.





    1. كتاب المحجّه، ص 183 و 184.